Skip to content
 

هوم یشت

پیشگفتار | فروردین یشت | مهر یشت | زامیاد یشت | آبان یشت | تشتر یشت | اشی یشت | بهرام یشت | رام یشت | هوم یشت

سرودهایی برای گیاه محبوب

ای هوم! ستایش بر ابرها و باران، رویاننده اندام تو بر ستیغ کوه‌ها.
ستایش بر ستیغ کوهی که تو بر آن می‌رویی.
ستایش بر زمینِ بهره‌ور و پهناور، آن بخشنده در بر گیرنده تو.
ستایش بر سرزمینی که تو در آن رویانی،
ای هوم! رویان بـاش بـر فـراز کـوه‌هـا، بالنده باش در همه جا.

پیشگفتار

هوم یشت در درون یسناها جای داده شده است و از یسنای ۹ تا ۱۱ را در بر می‌گیرد، هر چند که یشت بیستم اوستا نیز با نام هوم یشت نامیده می‌شود، اما تنها چند بندِ هوم یشت اصلی را در بر دارد. در نتیجه می‌باید توجه داشت که هوم‌یشت درون یسناها (که یشت اصلی و کهن است) با هوم‌یشت غیراصیل که یشت بیستم اوستا را تشکیل می‌دهد، اشتباه گرفته نشود. این یشت در بزرگداشت و ستایش گیاه همیشه سرسبزِ «هوم» که در اوستا با نام «هَـئـومَـه» (در سانسکریت «سَئومَه») آمده، سروده شده است.

هوم یشت در ۳ هات «یسنا» و ۷۱ بند جای داده شده است. اما بسیاری از این بندها در دوره‌های جدیدتر به متن اصلی افزوده شده‌اند. افزوده‌های احتمالی جدیدتر عبـارتند از بندهای ۱، ۲، ۱۲ تا ۱۵، ۲۴، ۲۶، ۲۷، ۲۹ تا ۳۲ از یسنـای نهـم؛ ۱، ۲، ۵ تـا ۱۰، ۱۲ تـا ۱۶، ۱۸، ۱۹ از یسنـای دهـم؛ و بـه احتمال همه هجده بندِ یسنای یازدهم.

«هوم» درختچه‌ایست همیشه سرسبز که در باورهای ایرانی به عنوان سرور و رد گیاهان شناخته می‌شده و از افشره آن نوشیدنی‌ای فراهم می‌ساختند. «هوم» را در ناحیه‌های مختلف با نام‌های گوناگونی می شناسند: «ریش بز»، «اُرمَک»، «کُشْک» (در دشت جوین خراسان)، «اَلْتَه»، «مادِرَخ» (در بدخشان افغانستان)، «خوم» (در ناحیه پَنجکَت تاجیکستان) و «شَرَپَّـه» (در بالا آب زرافشان و یغناب).

اهمیت و جایگاه هوم به چند ویژگی آن بستگی داشته است: هوم تنها در کوهستان‌ها و به ویژه در صخره‌های سنگی و بر فراز آنها و بطور خودرو می‌روید و می‌دانیم که کوه خود واسطه میان جهان خاکی و جهان مینوی یا سرای مردمان و سرای ایزدان و اهورامزدا است، به ویژه که برگ‌ها و ساقه‌های هوم همواره سر به آسمان کشیده هستند؛ «هوم» حتی در دل برف سرسبز باقی می‌ماند و در اوایل پاییز میوه‌های سرخ کوچک می‌دهد و هنگامی که برخی شاخه‌ها یا برگ‌های آن خشک می‌شود به رنگ زرین زیبایی نمودار می‌شود که اشاره به «هوم زرین» از همان گرفته شده است؛ «هوم» علیرغم سرسبزی و آبدار بودن، به راحتی در شعله‌های آتش می‌سوزد و موجب بر انگیختگی و بر افروختگی شعله‌های آتش می‌شود؛ «هوم» از خانواده «اِفِدرا» و دارنده ماده «اِفِدرین» و در نتیجه افشره آن به عنوان یک گیاه دارویی خاصیت تسکینی و آرامش‌بخشی دارد؛ در باورهای عامه افشره هوم را موجب افزایش توان فرزند‌آوری در زنان نازا و همچنین موجب فزایندگی هوش و روان می‌دانند. کارکردهای هوم بیشتر از آن است که در اینجا بهمه آن اشاره شود.

«هوم» بجز نام گیاه، نام ایزد نگاهبان این گیاه نیز به حساب می‌آید. در شاهنامه از مردی به نام «هوم» نیز سخن رفته است که در کوهستان زندگی می‌کند و در گرفتن افراسیاب به کیخسرو یاری می‌رساند؛ این نام نیز بی‌گمان اشاره به گیاه هوم است که در طول زمان دچار تغییرات شده است.

به این نکته نیز می‌توان اشاره کرد که «زنگ آتشکده» و «ناقوس کلیسا» هر دو از هاون و دسته هاونی که «هوم» را در آن می‌کوبیده‌اند و بعدها به شکل آیینی در نیایش‌ها در آمده بوده است، اقتباس شده است.

یسنای نهـم

۳     ای هوم! در میان مردمانِ این جهان خاکی، چه کسی برای نخستین بار از تـو افشـره‌ای بـر گرفت؟ به او چه بهـره‌ای داده شد و کدامین کامیابی به او فراز رسید؟

۴     پس آنگاه آن هومِ پیرو نظام هستی و آن دور کننده مرگ گفت: در میان مردمان این جهان خاکی، برای نخستین بار «ویوَنْـگْـهان» از من افشره‌ای بر گرفت و به او این بهره داده شد و این کامیابی فراز رسید که برای او پسری زاده شد: جمشیدِ خوب‌رَمه، آن فروغمندترینِ آفریدگان، آن خورشید چهره، او که به هنگام شهریاری‌اش، جانوران و مردمان را همیشه نمردنی، آب‌ها و گیاهان را خشک نشونده و خوراک‌ها را کاستی‌ ناپذیر کرد.

۵     به هنگـام شهریـاری جمِ دلاور، نه سرما بود و نه گرما، نه پیری بود و نه مرگ، و نه رشکِ آفـریده دیو. هم پدر و هم پسر، هر یک به مانند پانزده‌ ساله‌ای به دیده می‌آمدند. در آن هنگامِ شهریاری جمِ خوب‌رَمه، آن پسر ویوَنْگْهان.

۶     ای هـوم! در میـان مردمـانِ ایـن جهان خاکی، چه کسی برای دیگر بـار از تو افشره‌ای بر گرفت؟ به او چه بهره‌ای داده شد و کدامین کامیابی به او فراز رسید؟

۷     پس آنـگاه آن هومِ پیرو نظام هستی و آن دور کننده مرگ گـفت: در مـیان مـردمان این جهان خاکی، برای دومین بار «آبتیــن» از مـن افشـره‌ای بر گرفت و به او این بهره داده شد و ایـن کامیابی فراز رسید که برای او پسری زاده شد: فریدونِ از خاندان توانا.

۸     او که بر اَژی‌دَهاک چیره شد؛ بر آن سه پوزه سه کله شش چشم، بر آن دارنده هزار گونه چالاکی، بر آن دیو بسیار نیرومند و دشمن نظام هستی، بر آن دشمن نظام هستی و تباه‌کننده جهان، بر آن نیرومندترین دشمن نظام هستی که اهریمن برای تباهی جهان پیرو نظام هستی و به پلیدی در این جهان خاکی بیافرید.

۹     ای هوم! در میان مردمانِ این جهان خاکی، چه کسی برای سومین بار از تـو افشره‌ای بـر گرفت؟ بـه او چـه بهره‌ای داده شد و کدامین کامیابی به او فراز رسید؟

۱۰    پس آنگاه آن هومِ پیرو نظام هستی و آن دور کننده مرگ گفت: در میان مردمان این جهان خاکی، برای سومین بار «اَتْـرَتِ» تـوانـاتـریـنِ تبار سام، از من افشره‌ای بر گرفت و به او این بهره داده شـد و ایـن کـامـیابـی فـراز رسـید کـه برای او دو پسر زاده شد: «اورْواخْـشَـیـه» و «گرشاسپ»؛ آن یک، داوری گذارنده داد (آییـن و قـانـون)، و دومی، جـوانی خـوش‌کردار، بلندگیسو و گُرزدار.

«اَتْرَت» یا در متن اوستایی«تْرَیتَه» نام پدر گرشاسپ است.

به گمان برخی محققان واژه اوستایی «گَـئِـسو» نه به معنای بلندگیسو، بلکه به معنای دارنده گیسوان چین‌دار یا  گیسوان بافته شده و یا گیسوان مجعد است.

۱۱    او که اَژدهای شاخ‌دار را بکشت؛ اژدهایی که اسبان را فرو می‌خورد؛ مردمان را فرو می‌خورد؛ آن زهرآلودِ زرد رنگ را، که زهرِ زردش به بلندی یک «اَرَش» پاشیده می‌شد.

عبارت‌ «زهر‌آلود زردرنگ» و پاشیده شدنِ زهر به بلندای یک «اَرَش» همگی در توصیف آتشفشان «تفتان» و گازها و مواد مذاب متصاعد از آن است. «اَرَش» واحدی برای اندازه‌گیری طول است که مقدار آن دانسته نشده است.

گرشاسپ به هنگام نیمروز بر پشتش و در دیگی فلزی، خوراک می‌پخت. آن زیانکار از گرما تفته و خْوی‌ریزان شد و از زیر دیگ در جَست و آب جوشان را فرو پاشاند. گرشاسپِ نریمان را هراس بر گرفت و خود را به کنار کشید.

۱۶    درود به هوم! هوم نیک، هومِ خوب آفریده شده، هومِ درست آفریده شده، آن نیکِ درمانگر، آن سر بر کشیده، نیک‌کردار و پیروزگر. زرینی با شاخه‌های نرم که افشره‌اش بهترین و شادمانی‌بخش‌ترینِ نوشیدنی‌ها برای روان است.‌

۱۷    ای زرین! فرا می‌خوانم سر زندگی ترا، فرا می‌خوانم توانمندی، درمانگری، فزایندگی، بالندگی، توانایی تن و همه گونه انـدیـشه‌ورزی تـرا. فرا می‌خوانم ترا تا به مانندِ شهریاری کامیاب شده و فرو کوبیده یورشگران و چیره شده بر دشمنان نظام هستی، به میان آفریده شده‌ها آیم.

۱۸    فرا می‌خوانم ترا تا یورش همه بدخواهان را فرو کوبم؛ دیوان و مردمان را، جادوان و پریان را، ستمگران و کَوی‌ها و کَرَپَن‌ها را، «اَشْموغانِ» دو پا و گرگ‌های چار پا را، و سپاه فریبگر و «پهن‌پیشانی» (؟) دشمن تاخت آورنده را.

«اَشموغ» (در ادبیات فارسی «آسموغ») نام دیو سخن‌چینی، فتنه‌انگیزی، دروغ و اختلاف‌افکنی میان دو کس است.

۱۹    ای هومِ دور کننده مرگ، این نخستین دهش را خواهانم از تو: زندگی بهترینِ پیروان نظام هستی را، فروغِ آرامش‌بخش را. ای هومِ دور کننده مرگ، این دومین را خواهانم از تو: تندرستی را. ای هومِ دور کننده مرگ، این سومین را خواهانم از تو: دور زیوی نیروی زندگانی را.

۲۰    ای هومِ دور کننده مرگ، این چهارمین را خواهانم از تو: مرا کامیاب و دلیر و شادمان، بر این زمین در آور تا یورش را در هم کوبم و دشمنان نظام هستی را فرو شکنم. ای هومِ دور کننده مرگ، این پنجمین را خواهانم از تو: مرا پیروزمند و فرو کوبنده در رزم، بر این زمین در آور تا یورش را در هم کوبم و دشمنان نظام هستی را فرو شکنم.

۲۱    ای هومِ دور کننده مرگ، پسشتر ما را از بوی دزد و پیشتر ما را از بوی راهزن و پیشتر ما را از بوی گرگ آگاه کن، پیش از آنکه کس دیگری بوی بَرد، ما پیش از همه بوی بریم.

۲۲    هـوم دلاورانِ تـازنـده اسب در پیکارها را نیرو و توانایی فرا می‌بخشد. هـوم به زنـانِ باردار پسرانـی نـام‌آور و فرزندانی پیرو نظام هستی فرا می‌بخشد. هوم به آنانی که به دلخواه خود به آمـوخـتن «نَـسْـک» می‌پردازند، فـرزانگی و خردمندی فرا می‌بخشد.

۲۳    هوم آنانی را که دیرگاهیست دوشیزه مانده‌اند، اگر از آن خردمند بخواهند، آنان را دامادی خوش‌پیمان فرا می‌بخشد.

۲۵    ای هوم! چه خوش است که به نیروی خود، شهریاری کامیاب شده هستی. چه خوش است که بسیار سخنان درست‌گفته می‌دانی. چه خوش است که برای سخنان درست‌گفته، بی‌نیاز از پرسیدن هستی.

۲۸    مـا را از آسیب ستمگران رهایی ده، منش جنگ‌خواهان را از ما دور سـاز، آسیب‌رسانانِ بـه ایـن خـانـه، بـه ایـن روستـا، به این شهر و به این کشور را پـریشـان کـن؛ بگیـر تـوان پـاهـای او را، بگیـر شنوایی گوش‌های او را و منش او را.

یسنای دهـم

۳     ای هوم! ستایش بر ابرها و باران، رویاننده اندام تو بر ستیغ کوه‌ها. ستایش بر ستیغ کوهی که تو بر آن می‌رویی.

۴    ای هوم پاک! ستایش بر زمینِ بهره‌ور و پهناور، آن بخشنده در بر گیرنده تو. ستایش بر سرزمینی که تو در آن رویانی، همچو سـرورِ خوشبو گیاهان و همچو نیک‌ْ گیاهانِ مزدا. ای هوم! رویان بـاش بـر فـراز کـوه‌هـا، بالنده باش در همه جا. تویی خاستگاه نظام هستی.

۱۱    پرنده‌ای پاک و کاردان، تو را به هر سو می پراکَند، بر ستیغ‌های «اوپائیری سَـئِـنَـه»، بر فراز «سْـتَـئِـرو سارَه»، بر گردنه «کوسْرو پَـتَـه»، بر پرتگاه «ویشْ پَـسَـنْ» و بر کوه «سْـپیتَـه گَـئونَـه».

اوپائیری سئنه، به معنای «فراتر از پرواز سیمرغ» و احتمالاً نام کوه‌های «هندوکُش» در افغانستان امروزی.
ستئرو ساره، به معنای «سر به ستاره کشیده»، جای این کوه دانسته نیست.
سپیته گئونه، احتمالاً همان «سفید کوه» در جنوب «هری‌رود» در افغانستان امروزی. جایگاه دو کوه دیگر نامشخص است.

۱۷    می‌ستایم همه هوم‌ها را؛ آنها را که رویانند بر فراز کوه‌ها؛ آنها را که رویانند در دره‌ها و در لبِ رودها؛ آن هوم‌ها که در بند و در گنجه زنانند. فرو می‌ریزمت از ساغری سیمین به ساغری زرین، نمی‌ریزمت بر زمین، چرا که تویی ارجمند و شکوهمند.

۲۰    توانایی باد بر جهان، درود بر جهان؛ بادا آکنده از گفتار آرام، جهان را؛ بادا کامروایی بر جهان؛ بادا فراوانی بر جهان؛ بادا آبادانی بر جهان.

این بند به راستی یکی دیگر از آرمان‌ها و آرزوها و نیایش‌های ایرانیان را عرضه می‌دارد که در آن نه برای خود و خانواده خود و شهر خود و کشور خود، بلکه برای همه جهان و جهانیان دعا و آرزو شده است.

۲۱    می‌ستاییم هومِ زرین شاخه را؛ می‌ستاییم هوم نوشیدنی فزاینده را؛ می‌ستاییم هومِ دور کننده مرگ را؛ می‌ستاییم همه هوم‌ها را.

برای آشنایی با گیاه هوم بنگرید به «هوم/ هئومه: گیاه سپند ایرانیان»

web analytics